Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Search in posts
Search in pages

نمایش دندان خراب

نمایش دندان خراب

ماجرای زیر را می‌توانیم به صورت نمایش در کلاس اجرا کنیم. داستان در مورد بچه‌ای به نام علی است که به خاطر مسواک نزدن دندانش درد می‌گیرد. یک نفر در نقش علی، یک نفر در نقش مادر علی و چند نفر از بچه‌ها در نقش میکروب بازی می‌کنند. برای بچه‌هایی که نقش میکروب را بازی می‌کنند، خود بچه‌های کلاس می‌توانند نقاب طراحی کنند.

 

مادر در یک طرف صحنه ایستاده و مشغول کار است. مثلاً دارد ظرف می‌شوید یا کتاب می‌خواند. در طرف دیگر صحنه علی در حال خوردن خوراکی است و دور و برش میکروب‌ها ایستاده‌اند.

مادر: علی جان! موقع خواب است؛ مسواک بزن و آماده خواب شو.

علی: [با صدای خواب آلود] حال ندارم مسواک بزنم.

مادر: پسرم! چند شب است که مسواک نزده‌ای، دندان­هایت خراب می­شود.

علی خمیازه می­کشد و چشم­هایش را می­بندد.

علی: از فردا شب می‌زنم.

میکروب­ها خوشحالند و بالا و پایین می­پرند.

میکروب 1: [با خوشحالی] ما داریم پیروز می­شویم و کل دندان را برای خودمان می­گیریم، ها ها ها.

در همین لحظه وقتی علی می­خواهد یک خوراکی بخورد، دستش را روی صورتش و خوراکی را روی زمین می­گذارد، شروع می­کند به آه و ناله و مادرش را صدا می­کند.

علی: مامان دندانم درد می­کند.

مادر یک مسواک و یک خمیر دندان برمی­دارد، به طرف علی می‌آید و آنها ­را به علی می­دهد.

مادر: بیا پسرم؛ با مسواک زدن دندانت بهتر می­شود.

میکروب­ها در حالی که ترسیده­اند، این طرف و آن طرف می‌دوند و فریاد می­زنند.

میکروب‌ها: فرار، فرار؛ الآن نابود می‌شویم.

علی مسواک می­زند و حالش بهتر می­شود و میکروب­ها کم­کم بی‌حال می­شوند و روی زمین می­افتند.

علی: مامان جون! شما راست گفتید؛ من باید مسواک بزنم وگرنه دندان‌های بیچاره‌ام درد می‌گیرند و آسیب می‌بینند. از این به بعد شب‌ها بدون مسواک نمی‌خوابم.

مادر با خوشحالی به علی نگاه می‌کند و او را نوازش می‌کند.

نویسنده: فاطمه هاشمی دمنه

Published By
m.golzar

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید