کودکسخنرانِ من
ماه مبارک رمضان بود. برای بچهها دو صوت کودکانه دربارۀ دعای جوشن کبیر ضبط کردم و در گروه فرستادم. فردای آن روز دیدم دو تا فیلم در واتساپ فرستاده شده است. یکی از شاگردان کلاس ششم من روی صندلی نشته بود و یک جلسۀ روضه بود. مدعوین هم نشسته بودند: مادربزرگ؛ خاله و… .
تمام حرفهای من را با مثال و حرفهای خودش برای بقیه میگفت. به نظر میرسید آن صوتها در او هیجانی ایجاد کرده تاجایی که از دانش آموز کمروی دیروز خبری نبود. انگار ذهنش ناگهان فعال شده بود تا اینکه سخنرانی شب قدر خانهشان را به عهده بگیرد.