Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Search in posts
Search in pages

هنرمند کوچولو

هنرمند کوچولو

به نام خدا

مادربزرگ من ساخت
یک کاسه‌ی سفالی
آن را به من نشان داد
گفتم چه خوب و عالی

اصلاً نمی‌توانم
مانند آن بسازم
امّا تو می‌توانی
مادربزرگ نازم

مادربزرگ خندید
او گفت: می‌توانی
وقتی مراحلش را
مانند من بدانی

آموزشم شد آغاز
با سادگی و لبخند
هی پله پله رفتم
تا که شدم هنرمند

شاعر: عفت زینعلی