پریماه
پریماه
دانشآموزی در کلاسم سیتی وسماقی، در اصطلاح، و ریزهومیزه بهنام پریماه بود. این دانشآموز در یکی از روزهای تدریسم، ظاهراً در زنگ قبل با همکلاسیهایش دعوا کرده بود. سرکلاس شروع کردم به صحبت از سورۀ حمد و ارتباط «سورۀ حمدی» ها. زمانیکه داشتم دربارۀ اخلاق و رفتارِ خوب در «سوره حمدی» ها حرف میزدم؛ ناگهان پریماه نگاهی به بچهها کرد. با یک غیظی در همان ابتدای درس و بدون اینکه از من اجازه بگیرد بلند شد و گفت: «الآن میرم، همهتان را به خانوم مدیری میگم!» واقعاً هم رفت. در را هم به هم زد.
من کفتم: «خُب! بچهها داشتم برایتان میگفتم، اخلاق سوره حمدیها اینه که همه با هم دوست و مهربونن. خُب دیگه چی؟!» همینطور بچهها گفتند و گفتند. دوباره گفتم: «اگر کسی اشتباه و خطایی کرد؛ چی کار میکنیم؟! چشمپوشی.» برای ایجاد انگیزه و تفهیم مطلب، شروع کردیم به دستزدن و میگفتیم: «شُتُر دیدی ندیدی!… » در همین حین هم فکر میکردم چهکار کنم تا کار پریماه از ذهنشان پاک شود؟!
دراین حال و احوال یکی از دانشآموزان گفت: «خانم پریماه رفتا!» گفتم: «اشکال نداره! میدونم. شما حواستان به من باشد.» بعد دیگری گفت: «رفت اسم ما رو بگه!» گفتم: «همونجوری که با هم حرف زدیم، شُتر دیدی ندیدی!» در همین حین پریماه وارد کلاس شد. گفتم: «مثل این نمایشی که الآن پریماه داد. اگه یه وقت یه کسی با کس دیگهای اختلاف داشت، مثلاً چه کاری میتونه بکنه؟!» یکی جواب داد: «خانم! میتونه ببخشه.» دانشآموز دیگری گفت: «میتونه دعوا کنه.» و… . خلاصه بچهها به روش بارش فکری ایدههایی طرح کردند. گفتم: «خُب! بین همۀ آنها کدوم خوبه؟» آنها هم موضوعاتی را مطرح کردند: چشمپوشی؛ دوستی؛ اختلافنکردن؛ با زبان خوش سخنگفتن.
گفتم: «پریماه! حالا بیا نمایشت رو یه بار دیگه اجرا کُن.» پریماه بدون اینکه ذرهای به روی خودش بیاورد، با لبخند ژکوندی! منظورم را فهمید و دوباره آن حرکت را انجام داد. بعد از این از او خواستم همین نمایش را با مدل چشمپوشی اجرا کند.
القای نمایشی بودن این رفتار پریماه به خودش و بچهها طوری اثرکرده بود که خود من هم متحیر شدم. بهگونهای القا شده بود که انگار از ابتدا همۀ رفتارها نمایشی بوده است. واکنش دانشآموزان دیگر خیلی جالب بود. آنها گفتند: «خانوم! چقدر قشنگ نمایش داد!»
به این ترتیب فضا بهگونهای شد که توانست خودش را نشان بدهد. هم خشمش خوابید، هم برای من خاطرۀ قشنگی شد. بعد از این ماجرا در صوتی از من پرسید که اگر کسی از ما ایراد بگیرد و بگوید: «تو چاقی یا لاغری!» جواب سوره حمدیها چیست؟! بهنظرم این سؤال او ناشی از آن خاطرۀ کلاس بود. آشنایی با سورۀ حمد زمینهای شد که این دانشآموز به سورۀ حمد پناه ببرد و برای پرسش از سورۀ حمد کمک بخواهد. من بعد از این سؤال، او را تشویق کردم که توانسته است بفهمد برای حل مشکلش به قرآن و سورۀ حمد توجه کند. براساس آنچه در کلاس گفته بودم، دوباره برایش از چشم پوشی حرف زدم. گفتم که دراین مواقع ما از سورۀ حمد، بیاعتنایی به سخن بد دیگران را میآموزیم. میتوانیم برایشان دعا کنیم تا خدا به آنها چشم زیبا بین و دل مهربان و زبان خوش بدهد.. سپس گوشزد کردم که به دل خودمان هم توجه کنیم. اینکه دل خودمان نباید بشکند؛ زیرا هرچه هستیم یا سالم هستیم، که شکر خدا لازم میشود. یا مریض هستیبم که لازم است از خدا سلامتی بخواهیم.
هرکس هیکلی دارد و خدا چه چاق، چه لاغر؛ چه بلند و چه کوتاه؛ همه را دوست دارد. این ها مهم نیست. مهم محبت داشتن به خدا و اهل بیت، اخلاق، رفتار و دینداری است؛ مثل محبت پدر و مادر که بچههای خود را هر طوری باشند، دوست دارند حتی بیشتر.